به برج دل رسیدی بیست این جا


چو آن مه را بدیدی بیست این جا

بسی این رخت خود را هر نواحی


ز نادانی کشیدی بیست این جا

بشد عمری و از خوبی آن مه


به هر نوعی شنیدی بیست این جا

ببین آن حسن را کز دیدن او


بدید و نابدیدی بیست این جا

به سینه تو که آن پستان شیرست


که از شیرش چشیدی بیست این جا